دنیایی با مهسا
خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح
مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است . عشقی که گرم و شدید است زود می سوزد و خاموش می شود . مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است . اگر مرا بسیار دوست می داری شاید این حس تو عاشقانه نباشد . کمتر دوستم بدار تا ناگهان عشقت به پایان نرسد من به کم هم قانعم اگر عشق تو اندک و کم اما صادقانه باشد من راضی ام . دوستی پایدار و همیشگی از هر چیزی بالاتر است .... مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است بگو تا زمانی که زنده ای دوستم داری و من نیز تمام عشق خود را به تو پیشکش می کنم و تا زمانی که زندگی باقی است هرگز تو را فریب نمی دهم ... مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است . عشق پایدار لطیف و ملایم است و در طول عمر ثابت قدم با تلاش صادقانه چنین عشقی به من هدیه کن و من با جان خود از آن نگهداری خواهم کرد ... عشق صادقانه پایدار و همیشگی است مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش همان گونه که وزن زندگی است ... << مهسا >> ناز کمتر کن که من اهل تمنا نیستم زنده با عشقم اسیر سود و سودا نیستم عاشق دیوانه ای بودم که بر دریا زدم رهرو گمگشته ای هستم که بینا نیستم هیچکس جای مرا دیگر نمی داند کجاست آنقدر در عشق او غرقم که پیدا نیستم ... * انسانها علامت تعجب با رابطه های پیشین زمان را هضم می کنند و با بالهای نامطمئن پرواز را به مزایده می گذارند * << <<مهسا >> وقتی سوار بر زورق سرنوشت بر روی برکه ی زیبای زندگی به حرکت سردو آرام خویش ادامه می دهم و هبچ وقت پرنده ی وجودم نمی تواند به افقی پر کشد که خورشیدش تو باشی ... ! وقتی از تو می نویسم . زبانم . احساسم . با تو بودنم را گم می کنم . کاش تو را با تمام قدرتت با خودت می دیدم کاش تو را با تمام با تمام غروب زیبایت را کاش دریای خروشانت را و کاش آسمان بی انتهایت را هر وقت با تو می خواستم در کنارم بود به من همیشه می گفتند به چشمانت بیاموز که هر کس ارزش دیدن را ندارد خدای من تو که ارزش دیدن را داری چرا تو را نمی بینم از همان آغاز زندگیم ارزش دیدن یا ندیدن را فهمیدم و این را هم فهمیدم که چرا کسانی که ارزش دیدن ندارد می بینم ولی تو را که ارزش دیدن و بیشتر از آن را هم داری نمی بینم ولی با تمام کوچکیم با اینکه تو را نمی بینم وجودت را احساس می کنم . ای مشعل زندگیم . آینده ام . مرگم و تمام هستی ام با تو متولد می شود و بی تو می میرد .... ! << مهسا >> حرف های ما هنوز ناتمام ... تا نگاه می کنی : وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی پیش از آنکه باخبر شوی لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود آی ... ای دریغ و حسرت همیشگی ! ناگهان چقدر زود دیر می شود ! آرزوی خوشبختی خواهم کرد ... تو را به خدایی که روحت را پیش خود نگه داشته اکنون جسمت را به او می سپارم و به تک تک ثانیه ها قسمش می دهم که مراقبت باشد با خاطراتت زندگی خواهم کرد و با لحظه لحظه های با تو بودن ادامه ی عمر خویش را سپری خواهم کرد به امید آینده که شاید روزی تو را خواهم دید ... قلبها هرگز به هم دروغ نمی گویند . کاش آدمک آرزوهایم که صداقت و یکرنگی پیشه ی کارش بود برای لحظه ی ایستادن در مزرعه ی آرزوهای کوچک جای خود را به مترسک بی احساسی که زندگی را از سوراخ دکمه ی پیراهنی بی ارزش نزاره می کرد نمی دارد ... کاش می دانست که قلب کوچکی که در دل دارد ... هزاران بار بزرگتر از همه ی مزرعه های دنیا خواهد بود ... )) زیر این گنبد نیلی زیر این چرخ کبود توی یک صحرای دور . یک برج پیرو کهنه بود . یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد از افق کبوتری تا برج کهنه پر گشود . برج تنها سر پناه خستگی شد مهربونیش مرحم شکستگی شد اما این حادثه برج و کبوتر قصه ی ما فاجعه ی دلبستگی شد اول قصه مون رو تو می دونستی من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی . بادو بارون که تموم شد اون پرنده پر کشید . التماس و اشتیاق رو تو ته چشم برج ندید . عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود . بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید . ای پرنده ی من . مسافر من . من همون پوسیده ی تنها نشینم هجرت تو هر چی بود معراج تو بود . اما من مرداب زمینم . راز پرواز رو فقط تو می دونستی من نمی تونم برم تو می تونستی آخر قصه مون رو تو می دونستی ..... خواب دیدم در ساحل با خدا قدم میزنم در پهنه ی آسمان صحنه هایی از زندگی ام برق می زند در هر صحنه دو جفت پا روی شن دیدم یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا . وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد به پشت سرم و به جاهای پاهای روی شن نگاه کردم متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگی ام فقط یک جای پا روی شن بوده است همچنین متوجه شدم که در سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده است این واقعا برایم ناراحت کننده بود درباره اش از خدا سوال کردم . خدایا تو گفتی اگه به دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود . ولی دیدم در سخت ترین دوران زندگی ام فقط یک جفت جای پا وجود داشت . نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی . خدا پاسخ داد : بنده ی بسیار عزیزم من در کنارت هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت . اگر در آزمون ها و رنج ها فقط یک جای پا دیدی زمانی بود که تو را در آغوش خود حمل می کردم .... هرگز کسی که بیشتر از هر فرد دیگری درکتان میکند را ترک نکنید کسی که می توانید با او درباره ی هر چیزی صحبت کنید و کسی که حتی با وجود رفتار نامعقول شما همیشه کنارتان می ماند کسی که جز به جز شما را می پذیرد و دوست دارد ... به نام یکتا آفریدگار هستی ... الهه عشق به انسانها آموخت که عاشقانه زندگی کنند و با پیوند همیشه پایداری که سوگندش را در قلبهایشان جاودانه کردند به هم در می آمیزند یکی شوند چه شادمانه است تکرار فریاد گونه این سوگند ...
برچسب‌ها: 
برچسب‌ها:
به اقیانوس وجود تو فکر می کنم افسوس که دستم به اقیانوس نمی رسد که ابش زلال و پاک باشد
برچسب‌ها: 
برچسب‌ها: 
برای تو ای مهربانترینم که بدون من سفر می کنی ...
برچسب‌ها:
برچسب‌ها:
برچسب‌ها:
برچسب‌ها:
برچسب‌ها:
برچسب‌ها:
| طراح : صـ♥ـدفــ |
دلتنگی های یه دختر
- ردیابی ماشین
- حمل هوایی ماینر از چین
- لیزر دوچرخه
- هد اپ یسپلی کیلومتر روی شیشه
- جلو پنجره لیفان ایکس 60
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دنیایی با مهسا و آدرس donyaeibamahsa.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
|
| |
| وب : | |
| پیام : | |
| 2+2=: | |
| (Refresh) | |
خبرنامه وب سایت: